ندگی نامه حکیم جهانگیرخان قشقایی

 

حکیم جهانگیرخان قشقایی در سال 1243هجری قمری در منطقه کزن بروجن پا به عرصه وجود  گذاشت .او از طایفه دره شوری ایل قشقایی بود وتانیمه عمر خود رادر میان طایفه گذراند.

 

معروف است زمانی برای خواستگاری دختر عمه اش گل اندام به سمیرم سفلی رفت.گلندام شرط همسری را شکستن سه تار جهانگیر نهاد .اما او که به موسیقی علاقه ای وافر داشت به حالت قهربیرون رفت.مادرش از این ساز وی رنجشی به دل گرفت وآن را شکست .خان برای تعمیر ساز به اصفهان رفت وسراغ مرد ارمنی را که تعمیر ساز میکرد گرفت. اورادر حالی یافت که از مستی مدهوش بود. درویشی که جنب مدرسه صدر منزل داشت و اورا پریشان حال دید گفت :از چه سراغ ارمنی میگیری؟گفت:برای تعمیر سازم.درویش گفت:گیرم در شاهنامه خوانی َََوسه تارزنی فارابی زمان شدی مطربی بیش نیستی.

 

 این حرف درویش انقلابی در او پدید آورد واورابه مدرسه صدربرد. گویند در آن زمان او 40 سال داشت. ومی گویند جد آن درویش ،همای شیرازی بود که به او شعر،عروض،سخنوری وادبیات آموخت.

 

جهانگیر خان نزد علما تحصیل را آغاز کرد.وپس از گذراندن علوم متداول به تدریس شرح لمعه،مکاسب،اسفار ،شفا،دوره منظومه حکیم ملاهادی سبزواری،شرح نهج البلاغه،تفسیر ،عرفان،ادبیات ،ریاضیات،نجوم ،هیئت و... وتربیت طلاب همت گماشت.

 

در مکتب او افرادی چون آیات : سید حسن مدرس،اقا میرزا محمد علی شاه آبادی (استاد حضرت امام )،آیت الله العظمی سید حسین بروجردی،آیت الله حاج آقا رحیم ارباب،آقا ضیاالدین عراقی، آیت الله حاج میرزا علی آقا شیرازی(استاد نهج البلاغه علامه شهید مرتضی مطهری)، آیت الله اقا شیخ مرتضی بن ملا آقا جان طالقانی(استاد علامه محمد تقی جعفری)، آیت الله سید حسن آقا نجفی قوچانی(صاحب کتاب های سیاحت شرق وسیاحت غرب) آیت الله آقا میرزا محمد حسین نائینی،آیت الله فاضل تونی(استاد آیت الله حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی)تحصیل نمودند.

 

کتاب های وی زیاد نیست آنچه باقی بوداز بین رفته است .وی غزلیاتی نیز دارد .

 

وی در علم وعمل به درجه ای رسد که اخلاص، ایمان ،تواضع،وزندگی زاهدانه او ضرب المثل شد .علما به شاگردی او افتخار می کردند ومردم به دیده انسان کامل به او می نگریستند.استاد همایی در باره او می گوید:«وی تحصیل فلسفه را که مابین علماو طلاب قدیم با کفر والحاد همراه بود از بد نامی نجات داد وآن را در سر پوش درس اخلاق وفقه چندان رایج ومطلوب ساخت که نه فقط دانستن آن موجب ضلالت وتهمت بددینی نبود بلکه مایه افتخار ومباهات میشد.»مرحوم خان (که بنا به انساب نام خان بر او ماند.)مدت 40سال در مدرسه صدر ساکن و مشغول تدریس بود .در این مدت با همان کلاه پوستی عشایر درس می داد .هیچگاه نماز جماعت برپا ننمود .در آن دوران ظل السلطان پسر ناصر الدین شاه حکمران اصفهان بود .وی به واسطه سلب ولایتعهدی از خود دل خوشی از پدرو برادرش نداشت وبا روشنفکران دمخور بود .وی حتی برای خان از گوشت شکار می فرستادوبه مناسبت های مختلف برای ایشان تلگراف می فرستاد واحوالپرسی می نمود.خان فقط زمانی که لازم بود گرهی از مشکلات باز شود به او نامه می داد. در مورد مشروطه خان به مرحوم آیت الله ارباب فرمود:گرچه توده مردم به مشروطه دل بسته اند وجانها باخته اند ولی این شرط ریشه در استبداد دارد.شاید هم می خواهند دین مردم را بدزدند. آقا رحیم من سکوت کردم .آقا رحیم سکوت کن. سکوت اسلم است.

 

در حالیکه یکی ازایدئولوگ های  مشروطه خواهان شاگرد ایشان آیت الله نائینی بود.که کتاب تنبیه المله وتنزیه الامه اولین تلاش برای وجوب ولزوم حکومت قانونمند از اوست.

 

اما نظر خان براصلاح حاکم واصلاح جامعه بود.وی از نفوذ خود بر ظل السلطان برای اسلامی کردن رفتار وی می کوشید. به اصلاح رفرمیست منش بود تا نقلابی منش....

 

ایشان تا پایان عمر مجردبود.گل اندام نیز هرگزازدواج نکرد.

 

وی زندگی شریف خود را با تدریس وارشاد خلق در شب یکشنبه 13رمضان سال1328 ه.ق به پایان رساند ودر گورستان تخت فولاد پشت تکیه سید محمد ترک مدفون گشت